برای من، از کودکی شهرزاد قصهگویی الهام برانگیز بود ...
زنی که میتونست با کلامش جادو کنه و تو رو به دنیای جذاب و اسرارآمیز قصهها ببره… در آمد و شد روزها به قدرتی فکر میکردم که در قصهگویی پنهان شده. قدرتی که باعث تغییر میشه، میتونه دلیلی باشه براي بودن؛ میتونه دریچهای باشه به جهانهای نو و معنا و مفهومی جدید …
بزرگتر شدم. تحصیلاتم رو توی رشتهای که دوستش داشتم ادامه دادم و باز هم به قدرت قصهها فکر کردم. ما آدمها شاید گاهی اوقات حوصلهی دیدن و شنیدن و تجربه کردن رو نداشته باشیم؛ شاید هم گاهی مواجه شدن با مفاهیم جدید برامون سخت باشه اما هیچوقت، هیچوقتِ هیچوقت از دنیای قصهها خسته نمیشیم!
چرا که در آغاز کلمه بود...
شهرزاد هزار و یک شب با جادویِ روایت زندگی پادشاه رو برای همیشه تغییر داد؛ جون خودش رو هم از مرگی حتمی نجات داد.
تصمیم گرفتم سبزپری رو بسازم. سبزپري قصهگوی دنیایی سبزه. دنیایی سبز که به طبیعت، هنر و تاریخ و موسیقی گره خورده…
توي این مسیر تنها نیستم. قصه ساختن به تنهایی ممکن نیست. همهی قصهها سینه به سینه گشتن، با نوای جدیدی گفته شدن و با کلماتی جدید رنگ و بوي دیگهای به خودشون گرفتن. قصه گفتن از طبیعت و برای طبیعت به تنهایی دشواره! علی همراه همیشگی ماست. ما به کمک هم قصه میگیم براتون. قصههایی از طبیعت و به قول اهالی آمریکای شمالی:
وقتی قصهها گفته میشوند
گیاهان دست از رشد میکشند
و پرندهها فراموش میکنند به جوجههایشان غذا بدهند …